رفتی؟...
نیلمده رفتی...
هنوز رد پای امدنت دیده میشد
که...
ساز رفتنت کوک شد
کوک کوک
نمیدانم چطور و برای چه؟
امدی
بی صدا
ساده
قفل دلم را انگونه شکستی
که خود هنوز هاج و واج مانده ام
امدنت قشنگ بود
امدنت به دل نشست
ولی رفتی
نیامده رفتی...
یک ان دستانت را پس کشیدی
انگونه که...
دستانم ماتشان برد
بی گفتگو
بی هیچ سختی...
کاش میدانستم
می دانستم...
رفتنت همانند امدنت بی صدا خواهد بود
برای ماندنت ارزوها داشتم.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: