عشق جاوید

گفت...می رم...

نپرسیدم برای چی می ری...فقط رفتنشو نیگا کردم دیدم که ازم دور شد و رفت یه لحظه وایساد ...

برگشت...

نیگام کرد و داد زد...

اگه رفتم مراقب نصف من باشیا...

داد زدم...

من همینجا منتظرت وایسادم...نصف من و با خودت نبریا...

طاقت نیاورد...دوید اومد طرفم...دستمو گرفت...پیشونیمو بوسید...گفت...

نصف من تویی، نصف من تو...هر کی زودتر بره...اون یکی نصفه می مونه...ولی حق نداره نصف دیگه زندگی رو از بین ببره...چون حالا یه نصفٍ که باید برای یه کامل زندگی کنه...پس اگه رفتم...محکم...مثل همیشه...خندون...مثل همیشه...با صورت قشنگت...جای دو تا نصفه زندگی کن...

دستاشو گرفتم...گفتم...

نصف من...یا همیشه بمون یا رفیق نیمه راه نباش...یا بمون...یا با هم بریم...اولش اینجوری نبودیا...

گفت...

من همیشه با نصفه تو زندگی کردم...

دیگه نتونستم رو حرفش حرف بزنم...پریدم بغلش...شونه اشو بوس کردم و گفتم...

برو...برو...تا پشیمون نشدم...

ازم دور شد ولی دستم هنوز تو دستش بود...

دستشم ازم جدا شد...

رو به عقب می رفت...و می خندید...

همیشه می خندید...

ولی رفت...

دلم شور افتاد...

آخرین خنده اش نباشه...

آخرین نگاهش نباشه...

نصفه من نره برا همیشه...

یه نصفه...بی نصفه...کامل نیست...

ولی رفت...نصفه من رفت...مثل خیلی از نصفه های دیگه...

آرام شاد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 9:49 توسط سپهر |